سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] فرزند را بر پدر حقى است و پدر را بر فرزند حقى . حق پدر بر فرزند آن بود که فرزند در هر چیز ، جز نافرمانى خداى سبحان ، او را فرمان برد ، و حق فرزند بر پدر آن است که او را نام نیکو نهد و نیکش ادب آموزد و قرآنش تعلیم دهد . [نهج البلاغه]
 
شنبه 88 آذر 7 , ساعت 10:25 عصر

 .

<**ادامه مطلب...**>معرفی امام دهم (ع)

 

     دهمین امام شیعه حضرت امام علی النقی (ع) هستند که لقب مشهورشان هادی و نقی می باشد . یکی از

خصوصیات امام معصوم اینست که او دارای معجزه است . از جمله معجزات ائمه اینست از اراده و خواسته باطنی افراد با خبر می باشند و این کار یکی از راههای هدایت انسانهاست . با دیدن معجزه امام برخی افراد هدایت  می شوند چنانچه در حدیثی از امام باقر (ع) در مورد وظیفه شیعیان نسبت به امام و وظیفه امام نسبت به شیعیان آمده است که :

آنچه بر عهده امام است هدایت مردم و از وظایف شیعیان اینست که هنگام شرفیاب شدن خدمت امام ، احترام کامل را مراعات کنند و امام را عظیم شمارند (زیرا که او حجت خدا       بر روی زمین است) و به آنچه امام از دستورات برای        هدایت بشر بیان می فرماید ایمان آورند .

 

معجزه امام هادی (ع)

     قطب راوندی روایت کرده که جماعتی از اهل اصفهان روایت کرده اند : مردی در اصفهان بود که او را          عبد الرحمان می نامیدند و او بر مذهب شیعه بود . به او گفتند : به چه سبب تو دین شیعه را اختیار کردی و قائل به امامت حضرت امام علی النقی شدی؟ گفت : به جهت معجزه ای که از ایشان مشاهده کرده ام و حکایت چنین بود که من مردی فقیر و بی چیز بودم و با این حال صاحب زبان و جرات بودم . در یکی از سالها اهل اصفهان مرا با جماعتی به جهت تظلم به نزد متوکل فرستادند چون ما نزد متوکل رفتیم روزی بر در خانه او بودیم که امر به حاضر شدن علی بن محمد الرضا (ع) شد . من از شخصی پرسیدم : این مرد کیست ؟

 

گفت : او مردیست از علویین که رافضه او را امام         می داند . پس از آن گفت : ممکن است متوکل او را خواسته باشد تا ایشان را به قتل رساند . من با خود گفتم که از جای خود حرکت نمی کنم تا این مرد علوی بیاید و من او را مشاهده کنم . ناگهان امام از اسب خود پیاده شد و مردم به جهت احترام ، در طرف راست و چپ راه او صف کشیده و او را مشاهده می کردند. چون نگاه من بر ایشان افتاد ، محبت ایشان در دل من جای گرفته و شروع به دعاکردم که خداوند شر متوکل را از ایشان برگرداند . آنجناب از میان مردم می گذشتند در حالیکه نگاهشان به یال اسبشان بود و به جایی نگاه نمی کردند تا اینکه به من رسیدند و من هم مشغول دعا در حق اوبودم پس چون مقابل من رسید ، روی خود به من کرد و فرمود : خدا دعای تو را مستجاب کند و عمرت را طولانی و مال و اولاد تو را بسیار گرداند . چون من این را شنیدم مرا لرزه گرفت و در میان رفقایم افتادم . پس ایشان از من پرسیدند : تو را چه    می شود ؟ گفتم : خیر است . و حال خود با کسی نگفتم . وقتی به اصفهان برگشتم خداوند مال بسیار به من عطا کرد و امروز آنچه من از اموال در خانه دارم ، قیمتش به هزار درهم می رسد سوای آنچه بیرون از خانه دارم و ده اولاد هم مرا روزی شد و عمرم از 70 تجاوز کرده و من قائلم به امامت کسی که از دل من خبر داده و دعایش در حق من مستجاب شده است.

 

منتهی الآمال ج2ص368

 

 

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ