آشنایی با جوانترین امام مصوم
الف ) مولودی با برکت برای شیعه
امام هشتم (ع) فرمودند :
مولودی به عظمت او (امام جواد (ع)) برای شیعه به دنیا نیامده است .
و در یک حدیثی دیگر :
مولودی به برکت او در اسلام به دنیا نیامده است.
سوال – چرا فقط ایشان مولود با برکت و عظمت در بین معصومین (ع) می باشند ؟
جواب – نکته این مطلب اینست که حضرت امام رضا (ع) تا سن 47 یا 48 سالگی فرزندی نداشتند
از طرفی هم باین امر برای دشمنان موجب خوشحالی گشته بود . زیرا حدیثی از رسول معظم اسلام (ص) با مضامین مختلف به این مسئله مهم اشاره کرده بود که جانشینان من 12 نفرند و حال آنکه امام هشتم جانشین هشتم ایشان بود . شیعه غصه می خورد که پس معنای کلام پیامبر چه خواهد شد و از طرفی دشمنان به شیعیان خرده می گرفتند که : پس کجاست 12 جانشین پیامبر ؟
با به دنیا آمدن امام جواد (ع) این مطلب واضح شد که کلام پیامبر (ص) صدق است و شیعیان خوشحال گردیده و دشمنان آنها دچار غم و اندوه شدند و این مسئله در زمان هیچ معصومی واقع نگردیده است . اینست نکته با عظمت بودن آنحضرت .
ب) از آثار دوستی با ائمه (ع)
از امام جواد (ع) سوال شد :
ما لِمَوالیکم فی مُوالاتِکم ؟
چه فایده و آثاری برای دوستان شما در دوست داشتن شما می باشد ؟ آنگاه حضرت داستانی را از جد بزرگوارش حضرت امام صادق (ع) بیان فرمودند :
مردی ثروتمند از خراسان به قصد دیدار حضرت امام صادق (ع) راهی مدینه منوره شد . وقتی وارد شهر شد سراغ منزل حضرت را گرفت تا به درب رسید . دق الباب کرد . خادم حضرت جواب داد : حضرت منزل نمی باشد . پس عازم مسجد شد . مرد خراسانی به در مسجد که رسید ، دید جوانی به حالت انتظار و آماده ایستاده و قاطری هم بدون راکب در کنار او می باشد . مرد خراسانی از این جوان جویای حال حضرت شد . آن جوان جواب داد : حضرت در مسجد مشغول عبادت می باشد و من غلام حضرت می باشم . مرد خراسانی خواست از این فرصت استفاده کند پس رو به غلام کرده و گفت : من ثروت زیادی دارم و حاضرم همه آنرا در اختیار شما قرار دهم و در مقابل شما سمت خود را (غلامی) به من واگذار کنید و من غلام حضرت باشم . در اینموقع برای غلام امتحان سختی پیش آمد زیرا از طرفی جدا شدن از حضرت برایش سخت بود و از طرف دیگر سود فراوانی نصیبش می گردید پس به مرد خراسانی گفت : من باید این مسئله را از امام خود سوال کنم . به مسجد رفته و در حالیکه از طرح مسئله خجالت می کشید با حالت خاصی از امام سوال کرد : آیا شما از خیری که برای من پیش آید ممانعت می کنید ؟ حضرت فرمود : ما خود خیرخواه شما می باشیم پس چگونه مانع خیر به سوی شما باشیم ؟ آنگاه غلام اصل جریان را مطرح نمود . حضرت فرمودند :
مانعی ندارد ، اگر از اینکه پیش ما هستید ، خسته شده اید می توانید پیشنهاد مرد خراسانی را بپذیرید . غلام خداحافظی کرد و مقداری راه خود را رفت . حضر ت او را صدا زده و فرمودند : بخاطر سابقه کاری که پیش ما داری تو را موعظه ای می کنم . روز قیامت که فرا رسد نوری از طرف خداوند بسوی محشر ظاهر می شود و جد ما رسول خدا (ص) به طرف آن نور حرکت می نمایند و نیز جدم علی بن ابیطالب و سایر امامان (ع) پشت سر ایشان قرار می گیرند . آنگاه شیعیان و دوستان ما پشت سر آنها قرار می گیرند ، ما هر جا رفتیم آنها را نیز می بریم و در جایگاه خود قرار خواهیم داد . غلام فکری کرده و گفت : من می مانم و از شما جدا نخواهم شد .
حال که مرد خراسانی بر در مسجد منتظر است غلام چه عکس العملی از خود نشان خواهد داد؟ ناگهان غلام به در مسجد رسید و پیشنهاد او را رد کرد . آنگاه مرد خراسانی اجازه حضور گرفته و حضرت او را پذیرفته و امام از ایشان بجهت حاضر شدن از بذل ثروت خود تشکر نمودند .
بحارالانوار – جلد 50